این طور فرض میشه که آدمها همواره بین دو کنش خوب و بد بودن، بین دو نوع رفتار و خواست متضاد قرار دارن، یا مهربانند و یا بی رحم، یا خودخواهند و یا دگر خواه، یا عصبیند و یا آرام.‏ یا رک اند و یا ریاکار و آب زیر کاه.‏ ما معمولا در تفکر شخصیمان دنبال آدمهایی هستیم که آن قسمت مثبت را داشته باشند، می خواهیم کسی را پیدا کنیم که مهربان و عاشق پیشه و آرام و شاد و رک باشد.‏ اما خیلی ها هم هستند که اینگونه فکر نمی کنند و انتظارات غیر واقع بینانه ای از اطرافیانشان ندارند و زندگی را آنچنان هم امیدوار کننده نمی یابند.‏ اما موضوع اینجاست که آیا خوب بودن، آیا وجه مثبت را داشتن، ارزشش را دارد؟ اصولا آیا یک آدم راستگو نمی تواند بد باشد؟ نمی تواند راستگوئیش مضر باشد؟ فرض کنید آدم راستگویی رازی را به کسی می گوید و طرف می رود و از ناامیدی خودکشی می کند، آدم رکی می رود و به کسی ضعفش را در بازیگری می کوید و طرف می رود و بازیگری را کنار می گذارد!‏ فردی آرام می رود خرید و چون آرام است کسی ککش هم نمیگزد و تا می توانند داخل پاچه اش می کنند!‏ اما اگر هرکس بنا به موقعیتی که در آن است بتواند آنچه هست و باید باشد را مشخص کند چه؟ مثل فردی که دیگر راستگو نیست، بلکه خودش است! کسی که ممکن است زمانی راستگو باشد و زمانی تشخیص دهد که بهتر و مفیدتر است که دروغ بگوید!
می خواهم این موضوع را اینگونه تصحیح کنم: ‏ خرد مند و آگاه بودن، خیلی بهتر از خوب بودن و وجوه مثبت را داشتن است!‏

Comments (2)

On March 31, 2010 at 10:09 PM , یک مالیخولیایی said...

منم موافقم که خوب بودن(راستگو بودن،رک بودن و مهربان بودن و...)همیشه خوب نیست.مثلا خیلی ها به خاطر رک بودن ممکنه منفور بشن...ولی من به نوبه خودم ترجیح می دم یه نفر رک باشه و ضعفمو بگه،راست گو باشه حتی اگه باعث یشه بخوام خودمو بکشم...یه چیز دیگه راجع به اون که گفتی راستگو نیست اما خودش است،من فکر می کنم خود آدم ها اونیه که راست می گه،یه جیزی تو مایه های وجدان و اینا

 
On March 31, 2010 at 10:12 PM , یک مالیخولیایی said...

راستی از راهنمایی هات در مورد هسه ممنون.من که استفاده کردم