تمام ارزش هنر به ابهام است، به حسی که از بیرون می آید و در درون شخص به بار می نشیند.‏ هنر وقتی زیباست که نسبیت را به خوبی رعایت کند، هنر وقتی هنر است که متعالی نباشد!‏ هنر متعالی یعنی ابزاری برای عقل و اخلاق، و هنر ارزشش بیشتر از آن است که در خدمت عقل باشد.‏ اصولا هنری که در آن قاعده و قانون از پیش تعریف شده وجود داشته باشد هنر نیست!‏ بلکه تقلیدی عقلی است،‏ هنر باید این قابلیت را داشته باشد تا دو حس متضاد را در دو انسان مختلف ایجاد کند و هر شخص با داشته های حسی خودش دریافتی ویژه و بی نظیر از آن داشته باشد.‏ خوبی هنر این است که مثل خمیر در دستان مختلف شکل های مختلفی به خود می گیرد و کسی نمی تواند ادعا کند به آن دست یافته!‏ زایش اساس هنر است و هنرمند دائما در حال زایش است، زایش موجودی که اگرچه به موجودات دیگر شبیه است اما یگانه و منحصر به فرد است. وقتی هنر آکادمیک شود و فرد سعی کند فقط با استفاده از تعاریف و کارهای دیگران کاری عام پسند و تقلیدانه انجام دهد اصولا کاری نکرده جز شاشیدن در ذات هنر.‏

Comments (1)

On March 13, 2010 at 1:18 PM , مریم said...

تقصیر من نیست که کم کامنت می گذارم!همه اش تقصیر این گودر است.آدم آنجا می خواند،لایک می زند،شر می کند،بعدش کامنت گذاشتن یادش می رود.‏
مرسی که شما حواستان هست به این گوگل ریدر رو ندهید:) یاد ما هم می آورید