باکره گی از قدیم دو جنبه ی کاملا متناقض با ارزش بودن و بی تجربه و ناآگاه بودن رو با خودش به همراه داشته... باکره سعی می کند باکره باقی بماند، این اینرسی باکره گیست... باکره گاهی نمی خواهد بپذیرد واقعیت طبیعت چیست، نمی خواهد بداند جنس مخالفش چگونه است و چه اتفاقی می افتد اگر بداند، باکره گی فقط برای زن ها نیست، فقط هم در مورد جنسیت و بودن و یا نبودن پرده ای پوستی نیست... باکره گی می تواند روانی باشد، باکره ی روانی کسی است که نمی خواهد آگاه باشد و از دخول آگاهی به ذهنش می ترسد.‏ اینگونه است که وقتی دور و اطرافت را نگاه می کنی میبینی اکثر آدمها یاد گرفته اند باکره ی روانی باشند و زحمت و درد دانستن را از سر خود باز می کنند. برای آنها ندانستن افتخاریست!‏

Comments (1)

On May 11, 2010 at 6:08 AM , arash said...

چرا ما ایرانی ها خیلی که می خواهیم فلسفی فکر کنیم یاد باکرگی و ناباکرگی می افتیم؟