داشتم کنار دریا قدم میزدم . الان تعطیلات عیده ولی برخلاف انتظار خبری از آدمها و مزاحمین نیست.‏ چندتا مرغ دریایی داشتن به آرومی روی دریا پرواز می کردن و از دریا هم موج ها همینطور به ساحل میزدن و اون صدای فوق العاده ی خالی شدن موج ها روی شن های خیس ساحل و نغمه ی کف های در حال احتضار آب، مدام توی گوشم تکرار می شدن.‏ فکر کردم اینجا همه چی در حال حرکته، به راه رفتنم ادامه دادم، روی تیر های چوبی بیرون زده از آب چهار پنج تائی مرغ دریایی خیلی آرام نشسته بودند.‏ابرها به آرومی از فراز دریا و ساحل حرکت می کردن و درخت ها در سکونی مرده وار کمی آنطرفتر با بادی که از طرف دریا می آمد، به آرامی تکان می خورند. به گمانم اشتباه فکر می کردم. اینجا همه چیز ساکن است، حتی این شن ها که با باد کمی جابجا می شود و یا این صدف های تکه تکه شده که بوسیله ی آخرین نیروی باقی مانده در موج، تکانی می خورند.‏ همه چیز اینجا در عین حرکت و جنبش ساکن است...
رفتم و روی تکه سنگی نشستم، نخواستم سکون ساحل را به هم بزنم. من هم باید در عین حرکت ساکن باشم. بلند شدم و آهسته ساحل را ترک کردم تا همانطور ساکن باشد و ساکن بودن را اینگونه از ساحل آموختم.

Comments (2)

On March 25, 2010 at 8:06 PM , مسعود said...

ما آدم ها هرچی قانونه زیر پا می ذاریم و ککمون هم نمی گزه
حتی به قانون اینرسی هم رحم نمی کنیم

 
On April 4, 2010 at 8:20 AM , Anonymous said...

CHAND ROZE PISH KE RAFTE BODAM SARE YAKHCHAL KE YE LIVAN AB BEKHORAM YEHO BEHEM GOFT MIDONI IN BOTRI SHISHEE KE DASTETE O BE NAZARET JAMED YE MAYE@ DAR HALE HAREKETE!
ON LAHZE FAGHAT BE YE FILME ELMI TAKHAYOLI FEKR KARDAM,VALI HALA...
SAKEN BODAN DAR EYNE HAREKAT