در قلب من اژدهایی خفته است که تنها نفس آتشین اش کافی است تا تمام احساساتم خاکستر شود. تنها خمیازه اش کافی است تا از هیبت خشم و غرشش بدنم به لرزه افتد. احساس می کنم دارد زنجیرهایش را پاره می کند. احساس می کنم دارد سینه ام را می شکافد تا بیرون بیاید، بال های جهنمی اش را باز کند و همه جا را با نفس آتشینش به آتش بکشد و من نمی دانم چطور می توانم در سینه ام حضور چنین اژدهایی را تاب آورم...

Comments (0)