زمان می گذرد.
همچون اتوبوسی که همیشه ما را جا می گذارد و هیچ وقت در ایستگاه توقف نمی کند و ما مسافرانی خسته که همیشه به دنبال اتوبوس می دویم و هرگز به آن نمی رسیم.
و اما کسی هم هست که همیشه روی نیمکت ایستگاه می نشیند و با هر بار عبور اتوبوس تنها لبخندی ناشی از رضایت می زند. او به آواز پرندگان گوش می دهد. 


Jeff Beck - Nessun Dorma زمزمه ای بر این مطلب

Comments (3)

On April 10, 2012 at 1:05 PM , MasooYa said...

خوبه ، کارش قشنگه
اما کاش اون پرنده های آوازخون اهل کوچ نباشن.

 
On April 10, 2012 at 5:54 PM , Unknown said...

البته منم امیدوارم. اما شاید تمام زیبایی آوازشون به این باشه که همیشگی نیست و کوچ اون ها نهادی باشه بر معنا یافتن آوازشون برای یک کسی که روی نیمکت ایستگاه اتوبوس نشسته و به گذر اتوبوسی که هرگز نمی ایستد لبخند می زنه. ‏
پ.ن: چند ماه پیش اومدم تو وبلاگت برات چندتا کامنت گذاشتم. داستانایی که می نویسی برام جذاب بود. یه مدت گم کرده بودم وبلاگتو فک کنم عوضش کردی. الان که دوباره پیداش کردم خوشحالم. می ذارمش لینکشو تو بلاگدونی دوستان :)‏ کارای ارزشمندی هستن. ‏

 
On April 11, 2012 at 12:58 PM , MasooYa said...

ممنون ، هم واسه لینک هم کامنتات هم نظر لطفت نسبت به نوشته ها.
آدرس رو هم آره ، عوض کردم به دلایلی.