هوا آن بیرون سرد است. کسی نیست روی صندلی بنشیند. خرت و پرت ها توی اتاق ته نشین شده اند. باید اتاق را ریکا زد. قهوه چسبیده ته لیوان. گلیم پایش را روی موکت دراز کرده. یخچال بی سر و صداست چرا.  در هم که بسته است. دیوار نمی دانم چرا نمی دود. آرامش عجب ترسناک است. خوابیدن روی دهانه ی آتشفشان. شلوار پای کسی نیست. ارواح دارند شام می پزند. نوشابه بی گاز، مغز منقرض شده. یو ها ها ها.  راستی نور روی شیشه منعکس می شود.‏ عجب کشفی!‏

Comments (0)