هوا آن بیرون سرد است. کسی نیست روی صندلی بنشیند. خرت و پرت ها توی اتاق ته نشین شده اند. باید اتاق را ریکا زد. قهوه چسبیده ته لیوان. گلیم پایش را روی موکت دراز کرده. یخچال بی سر و صداست چرا. در هم که بسته است. دیوار نمی دانم چرا نمی دود. آرامش عجب ترسناک است. خوابیدن روی دهانه ی آتشفشان. شلوار پای کسی نیست. ارواح دارند شام می پزند. نوشابه بی گاز، مغز منقرض شده. یو ها ها ها. راستی نور روی شیشه منعکس می شود. عجب کشفی!
5:21 AM |
Category: |
0
comments
Comments (0)