دنیای من به اندازه ی پنجره ام کوچک است.
وقتی هم که آنرا باز می کنم روبرویم پنجره ی اتاق دیگرمان را می بینم. دو پنجره محصور بین دیواری خاکستری و سرشار از بتن
هنوز هم نمی فهمم به چه جرمی زندانی شدم و از آن بدتر اینکه چه اصراریست که همه می خواهند دچار این توهم شوم که آزادم!
زندان را با هزاران جسم مرده تزئین کرده اند اما زندان همچنان زندان است

Comments (5)

On January 27, 2010 at 5:33 PM , Unknown said...

آزادی درختی بود که بود

 
On January 27, 2010 at 11:54 PM , Clvia said...

کاشکی این دیوار خراب شه
.
.
.

 
On January 30, 2010 at 4:12 PM , بی سواد از نوع پخمه گر !! said...

یونانی بود حرفت اما تکراری و بی محتوا چون ازادی یک خاستگاه حیوانی محصوب میشه اما در حالی که انسان آزاده است نه آزاد . پس داخل دیوار میشه آزاد بود حتی و بیشتر و فراتر از آزادگی پیش رفت . خوب انیم خاستگاه حیوانی بشر طلقی میشه که اونم ایراد نداره چند هزار ساله دیگه حصابی بهمون میخندن که چی تو موخامون بود !!! درست میشه ای دوست پس غم مخور

 
On February 3, 2010 at 9:29 PM , Unknown said...

یه دفعه سر کلاس اخلاق اسلامی دانشگاه داشتم برای استاد یکی از نظریات کنفسیوس راجع به اخلاق و مربع سنجش رو توضیح می دادم... یکی از جمله هایی که گفتم اون جمله ی معروف بود: آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند
استاد یه نگاهی کرد بهمو گفت اینو که حضرت علی گفته! گفتم استاد کنفسیوس 1100 سال! قبل از حضرت علی این جمله رو گفته با این وجود اصلا عجیب نیست که دو نفر در دو شرایط زمانی و مکانی مختلف از یک مفهوم استفاده کنن... با این استدلال می خواستم بگم که حرفم یونانی نبود! چون اصولا یونانی ها را نمی شناسم و یونانی ها تنها آدم هایی نبودند که فکر می کردند.

 
On February 3, 2010 at 9:38 PM , Unknown said...

در مورد آزادی هم باید گفت درست است آزادی یک خاستگاه حیوانیست اما این اصلا بد نیست انسان هم نوعی حیوان است ... حیوانی که خودآگاه و خلاقیت دارد.. آزادی یک کنشه... کنشی که در انسان بیدار میشه و موجب حرکت می شه... آزادگی اما یک صفت است...صفت می تواند اکتسابی باشد پس آزاده انسانی است که خودآگاهانه از بعضی مسائل آزاد است و کمال روحی یافته... بدین ترتیب بین آزادی و آزادگی ارتباط کمی هست و اصولاا آزادی خواستنیست و آزادگی داشتنیست!