هر ملتی و یا هر فردی باید به جای اینکه با پرداختن به "مساله ی گناه و تقصیر"در خواب غفلت فرو رود، کلاه خود را قاضی کند و ببیند که خودش با ارتکاب اشتباهات، سهل انگاری ها و عادات ناهنجار تا چه اندازه در شعله ور شدن جنگ و پدید آمدن نکبت و فلاکت فعلی دنیا مقصر بوده است. این تنها راهی است که شاید از درگیر شدن جنگ جدیدی جلو گیری کند. اما خیلی ها این نظر را نمی پذیرند و خودشان را معصوم و کاملا مبرا از گناه میدانند. از رئیس مملکت گرفته تا افسران ارشد و صاحبان صنایع سنگین و سیاستمداران و جراید هیچیک نمیخواهند که از طرز کار و رفتار خود کوچک ترین ایرادی بگیرد. آدم ممکن بود تصور کند که این دنیای ما بهشت عنبرسرشت است ولی آخر ده دوازده میلیون کشته را زیر خاک کردند.
دو ثلث از مردم روزنامه ها را میخوانند، تلویزیون میبینند و رادیو گوش میدهند. هر صبح و عصر سر و صداهای جنگی و ناسیونالیستی را می شنوند؛ روز به روز تغییر پیدا میکنند، تحریک میشوند، ناراضی میشوند، خشمگین میشوند و مقصد و هدف همه ی این حرفها بالاخره جنگ است.
جنگ آینده است که حتما، از آنچه گذشت نفرت انگیزتر و وحشتناک تر خواهد بود.همه ی این مطالب خیلی روشن و ساده است. هر آدم ساده ای می تواند آن را بفهمد و حتی اگر خودش و بچه هایش را، دست کم از قصابی میلیونها نفر در آینده بر کنار دارد. یک ساعت تفکر، لحظه ای با خود خلوت کردن و از خود پرسیدن که آدم شخصا چقدر در زشتی و نابسامانی این دنیا سهیم است چیزی است که احدی بآن علاقه ندارد!
و تا دنیا دنیاست بهمین ترتیب کار ادامه خواهد داشت و مقدمات جنگ آینده روز به روز توسط هزاران تن از مردم با جدیت و پشت کار فراهم میشود. حرف های تبلیغاتی همه زیب و زیور آقایان و اربابانی است که آتش جنگ دیگری را دامن میزنند. چه فایده دارد انسان افکاری عالی در سر داشته باشد؟ در قبال دو سه انسانی که چنین میکنند، روزانه هزاران روزنامه، مجله، سخنرانی، جلسات علنی و سری،قد علم کرده اند که همه سر مخالفت دارند و بمطلوب خود هم میرسند.
از طرف دیگر جنگ همیشه خواهد بود و هرگز پایان نمی پذیرد ولی دیگر نمیتوان از آن اندوهگین شد چون این جنگ حتی بدون خواندن روزنامه ها هم بوجود می آید. اما بهر حال ارزشی ندارد. این درست مثل این است که کسی برای اینکه علی رغم تمام تلاشها و مجاهداتی که میتواند بکند، باز بدون بر و برگرد باید بمیرد، اندوهگین باشد. نبرد با مرگ نیز همیشه مانند مبارزه با جنگ، کاری است زیبا و نجیبانه، قابل تحسین و شرافتمندانه، اما با وجود همه ی این ها این کار نیز جز "دون کیشوت بازی"و مسخرگی نومیدانه ای نیست. البته نباید با این حرفها و به خاطر اینکه چون نبرد با مرگ یا جنگ چندان فایده ندارد، نتیجه گرفت که مبارزه با آن ها بی فایده است، بلکه هر تلاشی لزوما نباید به هدفی برسد که ما فکر میکنیم! هدف مبارزه با جنگ، پایان تمام جنگ ها نیست، خود مبارزه با جنگ و گسترش تفکر ضد جنگ است. هدف به هم زدن تعادل جهان فعلی است! جهانی که در یک تعادل مضحک قدرت و پول قرار دارد! در آفریقا مردم از گرسنگی میمیرند و در آمریکا مردم از چاقی!
هدف دیگر گسترش انسانیت (هر چند محدود) است،مثل اینکه در دامنه ی یک کوه آتشفشان بزرگ، گلی زیبا بروید. درست است که این گل کوچک نمیتواند از عظمت و قدرت آتشفشان بکاهد، ولی این گل زیباست و کسی نمیتواند زیبایی آن را بگیرد. انسانیت هم مثل گلی است که میتواند در این دنیای آلوده بروید و از زشتی آن بکاهد. دقیقا در مورد زندگی و مرگ نیز این حرف صادق است: ما برای این زندگی میکنیم که از مرگ بیزار باشیم و باز آنرا دوست بداریم و درست به همین دلیل و جهت است که گاه برای یک ساعت شعله ی زندگی با این زیبایی در ما زبانه میکشد؛؛؛؛؛؛؛؛؛  

( به کمک : بازگشت زرتشت و اگر جنگ ادامه یابد- هرمان هسه)
آبان 1385

Comments (0)