دارم می نویسم و دو پروانه ی زیبا برخلاف همیشه که اتاق پر است از مگس ها و کفش دوزک ها و کنه های پرنده ای که یا دور لامپ لاس می زنند یا دقیقا همانجایی که نباید بشینند می نشینند، دارند آرام و با لرزش هایی الهام آمیز پرواز می کنند. پوست بال هایشان زیباست و دقیقا یک شکلند. پنجره ام باز است. صدای آواز جغد می آید. هووووووووووو... سکوت... هو هو هووووووووووووو. موسیقی آرامی هم گذاشته ام. صدای چک چک شیر ظرفشویی هم روی ذهنم موج ور می دارد. دو تکه گوشت هم دارد داخل اُون می  پزد و صدای تیک و تاک تایمرش انگار با لرزش های بال پروانه، با چک چک های آب و با ساعت روی میز هماهنگ است. چیزی که می نویسم این نیست و آن چیزی هم که الان می نویسم درباره خودم نیست بلکه تصویری است از اطرافم. از همه ی آنچه زندگی است و یک مرگ در میانشان آن ها را می نویسد و هم زمان سیگاری می کشد. شاید هم برود پائین و در سکوتی که گه گاه با هو هو هوی آن جغد تنها شکسته می شود کمی قدم بزند و به موج های بی نظم و دور شونده ی دود خاکستری سیگارش خیره شود. جغد می گوید:‏
تنهایی... این تنهایی است

Comments (1)

On October 31, 2011 at 10:45 PM , maryam said...

khoshhalam ke tanhayeto doost dari pesar jan....