سیگارهایی که می کشم تماما روح تیره ی فرّار گذشته است که آن را می خورم، در درونم می چرخد، بازی می کند، پرم می کند، گلویم را می سوزاند، دهنم را خشک می کند و بعد می آید بالا، از دهانم خارج می شود و در آسمان محو و می رود، می رود، و جز ته مانده ای بد بو و بی ارزش چیزی از آن نمی ماند.‏

Comments (0)