بخشی از داستان:

جیغ کشید.                                                                    
زن دوید بیرون.                                                                      
خونه رو تازه خریده بود.
با آب و گاز، ولی نه با یه روح.
صاحبِ قبل فرار و صاحب جدید بی قرار.
نباید تسلیم می شدن، ناسلامتی خونه ی بزرگی بود.
صد سالی از آخرین جن گیریا میگذشت. بازارشون کساد بود.
از وقتی توی خونه روح دیده بودن، قیمتش دچار سقوط آزاد شده بود.
اینه که به فکر افتادن خط بالارو با دو خط بالاتر جبران کنن و سودی هم ببرن.
جِی دی کول مثل همیشه نشسته بود توی بار و داشت مگس می پروند و آبجو می خورد.
رفیقش همفری کول یه روزنامه پرت کرد جلوش، نشست روبروش و پاهاشو نود درجه باز کرد.
یه زن چاق و بدقواره که عرق کل گردنشو پوشونده بود دو تا آبگوشت و چند تا تیکه نون گذاشت جلوشون.
همفری کفش و جورابشو درآورد و شروع کرد با دست چرک بین انگشتای پاشو تمیز کردن. یه عادت همیشگی.
بوی استیک عصبیش کرده بود.خوردن یه آبگوشتِ بدون گوشت، مثل تلاش برای ارضاء شدن با لباس زیر زنونه بود. نون هارو تیکه تیکه می کرد و می نداخت توی کاسه، روی آبگوشت. همفری سرشو آورد بالا.  هورت نکش.
آگهی مزایده:    موضوع:  جن گیری و سلب مالکیت غیرخشونت آمیز از روح خانه ی شماره ی 22 خیابان یانگ.
قیمت پایه:     به ازای هر روز جن گیری برای ماه اول قیمت هفتاد هزار تا می باشد. مدت قرآرداد: حداقل دو ماه.
مهلت دریافت اسناد مزایده: از تاریخ درج آگهی به مدت دو روز. محل تحویل اسناد: دبیرخانه ی سازمان جنگیری و جهانگردی کیمیا، خیابان لمبارت، شماره ی بیست. برای کسب اطلاعات بیشتر حتما زنگ بزنید. دو سه سه تا نه
-بهت گفتم هورت نکش!      +نونمون تو روغنه.    –چطور؟       +هنوز اون خنزر پنزرای روح گیریتو داری؟
-این غذا چقدر شوره! +خب می دونی تو عرق آدم کلی نمک هست. –فکر می کنی ارزششو داره؟ +معلومه، کلی معروف می شیم. –یعنی تو این صد سال یه نفر نرفته اون روحو شکار کنه؟ فکر می کردم نسلشون مثل ببرای تاسمانی منقرض شده. +حتما خونه هه متروکه بوده.    –ولی روح گیرا همیشه می رفتن سراغ خونه های متروکه.

Comments (0)