نگاهی به بیرون تُنگ می ندازه.
ماهیِ قرمز کوچولو
دلش می خواد شیشه ی تنهایی تُنگِ تَنگِ ش رو بشکنه
ماهی قرمزِ کوچولو
کسایی هستن که اون بیرون قِر می دن
برای ماهی قرمز کوچولو
اما ماهی می دونه
تنها نبودن یعنی بیرون پریدن از تُنگ.
یعنی خفه شدن از نبودن در آبِ قفس تَنگ
آزادی مرگ تنهایی بود.
آزادی مساوی مرگ ماهی بود
مرگ تنهایی یعنی مرگ ماهی.
برای همین فقط رویا می بافت
و الکل می خورد و مست می کرد
ماهی قرمزِ کوچولو
………………..

هیچ کس درکش نمی کرد
ماهی کوچولوی قرمزو.
برای همین تنها بود.
اگه خال خال هاشو لیزر کنه می شه شبیه بقیه ماهیا
پیش خودش فکر می کرد اینارو.
ماهی کوچولوی قرمز.
وقتی شبیه بقیه شد بازم تنها بود.
ماهی کوچولوی قرمز.
چون دیگه غریب بود
خودش برای خودش
این بود که باز تنها بود
ماهی کوچولوی قرمز.
چون اون چیزی بود که نبود.
و وقتی چیزی اون چیزیه که نیست،
در درون خودش تنهاست
مثل تنهایی دلقک زیر یه ماسکِ

Comments (0)