عشق هم مثل سیگار است.
تا هنگامی که نیست بی طاقتی برای یک بار دیدنش و گرفتن یک پک از آن، برای یک بوسه ی کوتاه.‏ اما وقتی پیدایش می کنی تمام اشتیاقش می سوزد، دود می شود و میرود هوا. آنوقت باید تفاله ی بد بویش را پرت کنی گوشه ی خیابان و بروی به دنبال سیگاری دیگر... هر بار، تنها چیزی که برایت می ماند بوی بد دهان است و کمی کرختی و بی حسی...‏
عجیب است، من نمی دانم چرا همه چیز شبیه سیگار است!‏

Comments (5)

On July 15, 2010 at 6:05 PM , زندگی یا چیزی شبیه آن said...

اینهایی که گفتی در مورد عشق بود یا در مورد سکس؟

 
On July 15, 2010 at 10:59 PM , Unknown said...

عشق

 
On July 19, 2010 at 12:44 AM , یک مالیخولیایی said...

من تا حالا سیگار نکشیدم ولی فکر می کردم جز بوی بد دهان و کرختی و اینااثرات دیگه ای هم داشته باشه و فکر کنم لااقل در مورد عشق اینطور باشه

 
On August 12, 2010 at 1:24 AM , Unknown said...

فک کنم این عشق = سکسه.
البته همیشه این فکرو می کردم و می کنم که عشق همون سکسه . لطفاً تعریفتو از عشق بگو

 
On August 13, 2010 at 11:13 PM , Unknown said...

توصیفش فیزیکیه وگرنه انچنان هم فیزیکی نیست مثل سکس. حرف من خستگی نیست، بلکه سرخوردگی است. آن سر خوردگی که از عشق نصیب آدم میشه.(لطفا به مکاشفه ی چهل نگاه کن) ما همه بچه ایم زیرا نتوانسته ایم رابطه های کامل داشته باشیم. یک رابطه ی عاطفی کامل شامل بدن است و روح، سکس و عشق. سکس و عشق در زمان و نه در لحظه. عشق و سکس هر دو مهمند ولی عشق مهمتره.شاید بشه با عشق به تنهایی زندگی کرد ولی با سکس تنها نمیشه زندگی کرد. روح بدون بدن معنی داره ولی بدن بدون روح بی معنیه. عشق آن همه چیز را در بر می گیرد. عشق وقتی گرم است نوعی حس دوستی جنسی است و وقتی حسی آرام با سردی لذت بخش به همراه داشته باشد آن قسمت توصیف ناپذیر و بدیع دوست داشتن است. عشق برای من تعریف ندارد ولی مثل آبشار، کوه دریا، مادر و دوست دیدمش، و با او زندگی کردم. می دانم بخشی از روان بی نهایت من است و تو...‏