قبل تر ها فکر می کردم با آدم ها زندگی می کنم. با دوستان و پدر و مادر و برادر و خواهر. اما واقعیت این است که من خیلی بیشتر از اینکه با آدمها زندگی کنم دارم با کلمات زندگی می کنم. اگر هم بخواهم با کسی رابطه داشته باشم، باز باید از پلی باریک، شکننده و طولانی از همین کلمات عبور کنم.
11:05 AM |
Category: |
4
comments
Comments (4)
اگه بخواهم حرفتو. قبول کنم که کلمات شن های اقیانوس هستی ان، باید بگم که نمیشه از شن پل ساخت و هر بار بخوای از این پل عبور کنی لیز می خوری می ری پایین.
ولی بدون کلمه هم میشه،بهتر هم هست اصلا
baraye dashtan rabete hamishe ye vasete lazme , shayad dame dast tarin vasete kalamat bashan vali ba yek malikholiyaee ta hadi movafegham , vasetehaye digee ham hastan , baraye khode man yeki ke hanoz ba kalamat ziyad okht nashodam o gahi to bargharari ertebat be komake onha kam miyaram , vasetehaye dige ye bayade!
taze baraye rabete ba har kas bayad az ye rah vared shod , baziha kalamiyand , baziha hesi , baziha didari ,...
خلنویس جان دقیقا همینه هردفعه عبور می کنی لیز می خوری میافتی زمین.
مالیخولیایی جان مسلمه که راهای زیادی برای ارتباط هست ولی من در مورد خودم نوشتم و مثلا نگفتم اصولا این تنها راهه ارتباطه.
ناشناخته جان! از لطفت ممنونم و حرفهاتو خوندم، کلن بنده شده ام جنسی که دوستان می خوان کلماتش رو بشنون! می دونی قضیه اینه که هرکس مزاجی داره و دیگران هم تصوری از اون دارن