بخشی از داستان


از آخرین باری که خورشید رو دیدم ماه ها می گذره.
ابرا اصلا تکون نمی خورن و انگار خدای آسمون اونارو مثل آدامس به سقف زمین چسبونده.
این آدامس حساب نیست و من بعدا دوباره داخل داستانم کمی آدامس می ریزم.
اوه تقریبا داشت یادم می رفت بهتون بگم. باید با این کلمه ها یه داستان بنویسم:
تاریک، آدامس، حشره، مداخله و آشوب.
خب برای این کار شما به یه قابلمه احتیاج دارید و کمی گرسنگی.
کلمه هارو می ریزید توی قابلمه و کمی آب اضافه می کنید.
مسلمه که به کلمه های دیگه ای هم احتیاج دارید. مثلا نمک و فلفل و کمی گوجه فرنگی.
یه پنج ساعت که گذشت مواد رو خوب هم می زنید و آبلیمو رو اضافه می کنید تا غذا تلخ نشه. نیم ساعت می ذارید بپزه و داستان شما آمادست.

Comments (0)