‏‏‏‏‏ ما بدیم، انسان لزوما بد است، زیرا بسیار خوب است!‏
فقط حیوانات اهلی شده رفتار بد دارند. حیوان وحشی هیچ وقت رفتار بد ندارد، از قانون طبیعی اش پیروی می کند. چیزی مانند ببر خوب نداریم که فقط سیب و هویج بخورد! از کودکی به بچه ها یاد می دهند گرگ بد است و بزغاله خوب، شیر بد است و خرگوش خوب. در کارتونها به کودکان القاء می کنند تا خوب باشند. در کارتونها حیوانات ‏وحشی در خوردن حیوانات دیگر ناکامند.‏
در وجود هر انسانی گاوی وحشی زندگی می کند. اگر این حیوان را در خودمان بکشیم چیزهای واقعا خوب(نه ظاهرا خوب!) را نیز در خودمان می کشیم. انسان نیاز دارد تا به مقدار لازم شکار کند، فریاد بکشد، دعوا کند، قربانی کند، با خشم و وحوشت رابطه ی جنسی داشته باشد و هزار و یک کار دیگر که جامعه ی امروزی آنها را سرکوب کرده است. برای همین است که انسان دیگر نمی تواند طبیعی زندگی کند و مثل ببری که هویج خوردن برای او رفتار بد است، خوب بودن ظاهری به شکل سرکوب شده نیز برای انسان امروزی نشانه ی بد بودن اوست و باعث بیماریش شده. در واقع این انسانهای ظاهرا بد و مجرم نیستند که ناهنجاری ایجاد می کنند بلکه موضوع کاملا برعکس است! انسانهای ظاهرا خوب تضاد کنونی را در روان انسان ایجاد کرده اند و آدم های معمولی مجبور به ارتکاب جرم می شوند!‏ و به همین خاطر تمام انسان های خوب، بدند!‏
و اما راهکار. راهکار چنین صورت مسئله ای را نمی توان در چند خط خلاصه کرد. اما به طور کلی باید سعی کرد این گاو وحشی ‏ کشته شده را دوباره زنده کرد. انسان باید بیاموزد تا دوباره طبیعی زندگی کند.‏ نه اینکه برود در جنگل زندگی کند! نه! باید بتواند به شناختی از کم و کیف درونش برسد و عقده ها، نیاز ها و گرایشاتش را ببیند و آن طوری زندگی کند که باید زندگی کند. طوری که نه فرشته نمایی کند و نه شیطان گرایی. صورت سفید-سیاهمان را باید بپذیریم و نباید تنها از یک رخ به خود، در آینه ی افکارمان نگاه کنیم! ‏

Comments (0)