چگونه می توان زیر چتر ادبیات داستان نوشت، وقتی می فهمیم این چتر تماماً بر پایه ی مفروضاتی نادرست شکل گرفته! با این حساب شاید بهتر بود عنوان را به داستان پست مدرن یا حتی برای نقض داستان به عنوان خرده شطحیات پست مدرن تغییر می دادیم.
یکی از مشکلات و شاید یکی از نقاط قوت پست مدرنیسم این است که قطعیت و حد و حدود مشخصی ندارد. پست مدرنیسم در مقابل این که به راحتی در چند جمله خلاصه شود مقاوت می کند و نمی خواهد یک تعریف مشخص و قطعی داشته باشد.
اینکه می بینید همیشه سعی می شود برای هر چیزی تعریفی آورده شود خود عادتی است که دوران مدرن در ذهن ما نهادینه کرده و پست مدرنیسم اساساً با خود این نیز سر ناسازگاری دارد. حتی بررسی های پست مدرن هم زیر نگاهی مدرنیستی است. مثلاً سعی می شود ویژگی های ادبیات پست مدرن را ذکر کرد در صورتی که پست مدرنیسم هیچ مرز و محدوده ای ندارد که بتوان آن را بیان کرد. با این حال مثل خیلی چیزهای دیگر از جمله ذن در ژاپن که نه تعریف دارد، نه مکتب است، نه مرز و حدود دارد و نه اصلاً می شود آن را از بیرون دید- اما می توان آنرا ساده باورانه بررسی کرد- ما هم ادبیات پست مدرن را خلاصه وار بررسی می کنیم. در واقع سعی ما بر این است که روح داستان پست مدرن را از یک زاویه ی تنگ نشان دهیم...
...

متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید: 


بخشی از داستان
دستشو گذاشت رو دستگیره ی در و در حالی که سینه اش رو مثل همیشه جلو داده بود می خواست باز واتسون رو غافلگیر کنه. بالاخره بعد از یه ماه تلاش و با کمک هوش سرشار شرلوک هلمز اون دو در آستانه ی کشف راز قتل خدمتکار خونه ی خونواده ی پترسون ها تو اون خونه ی قدیمی و درندشت بودن که گویا رازی رو فهمیده بود که نباید می فهمید و خب اون آدمی که ازین سکوت بره ها نفع می برد احتمالاً چیز مهمی تو این مخفیگاه آپارتمانیش جا گذاشته بود. واتسون گفت شاید اسلحه داشته باشه. شرلوک خندید. یه ابروشو بالا داد و گفت که قاتل مدت هاست اینجا نیست.